معنی قیلی ویلی
فرهنگ فارسی هوشیار
پارسی است غیلی ویلی مورمور (گویش تهرانی) موج موج (گویش گیلکی)
قیلی ویلی رفتن
یا قیلی ویلی رفتن دل. قند تو دل کسی آب شدن شایق و مایل به چیزی بودن خبری خوش شنیدن و از آن مسرور شدن غنج زدن دل.
قیلی ویلی رفتن دل
غیلی ویلی رفتن دل غنج زدن دل
ویلی
قیلی ویلی رفتن. غنج زدن هوس بسیار داشتن مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن: ((فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود. ))
لغت نامه دهخدا
قیلی ویلی رفتن. [رَ ت َ] (مص مرکب) قیلی ویلی رفتن یا کردن دل، قند تو دل کسی آب شدن. شایق و مایل به چیزی بودن. خبری خوش شنیدن و از آن مسرور شدن. غنج زدن دل. (فرهنگ فارسی معین).
ویلی
ویلی. (اِ، از اتباع) تابع قیلی می آید: قیلی ویلی.
- قیلی ویلی رفتن، در تداول، غنج زدن. هوس بسیار داشتن. مشتاق و آرزومندچیزی یا کسی بودن: فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
حل جدول
حالتی درونی ناشی از شور و هیجان
ویلی برانت
برنده نوبل صلح در سال 1971 میلادی
ویلی برانت (آلمان غربی)
برنده نوبل صلح در سال 1971 میلادی
مسرور شدن
قیلی ویلی
حالتی درونی ناشی از شور و هیجان
قیلی ویلی
فرهنگ معین
قیلی ویلی رفتن: (عا.) غنج زدن، هوس بسیار داشتن، مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن.
سخن بزرگان
هنگامی که اندیشههای مثبت را جایگزین اندیشههای منفی کنید، نتایج مثبت را دریافت خواهید کرد.
گویش مازندرانی
معادل ابجد
206